جدول جو
جدول جو

معنی عینک ساز - جستجوی لغت در جدول جو

عینک ساز(بَ گُسْتْ)
عینک سازنده. آنکه عینک سازد و فروشد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عینک شود
لغت نامه دهخدا
عینک ساز
آینک ساز آنکه عینک سازد و فروشد
تصویری از عینک ساز
تصویر عینک ساز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وْ)
آنکه چینی سازد، که ساختن ظروف لعابدار از خاک چینی کار دارد، که کارش ظروف لعابدار ساختن از خاک چینی است
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ نَ)
قاب عینک و قوطی که در آن عینک را حفظ میکنند. (ناظم الاطباء). جلد عینک. رجوع به عینک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ)
انتقام جو. منتقم. انتقام گیرنده:
سوی خیمۀ خویش بازآمدند
همه با سری کینه ساز آمدند.
فردوسی.
شوند آگه از من که بازآمدم
دل آگنده و کینه ساز آمدم.
فردوسی.
برفتند هر دو به راه دراز
یکی آزپیشه یکی کینه ساز.
فردوسی.
جوری که ز غمزۀ تو دیدیم
بر عالم کینه ساز بستیم.
خاقانی.
سیه شیر چندان بود کینه ساز
که از دور دندان نماید گراز.
نظامی.
، جنگجو:
چو او را ندیدند گشتند باز
دلیران سوی رستم کینه ساز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ نَنْ دَ / دِ)
عیش سازنده. عیش و عشرت کننده. خوش گذران:
مژده مژده ای گروه عیش ساز
کآن سگ دوزخ به دوزخ رفت باز.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تُو بَ / بِ)
آنکه موجب دشمنی و عداوت گردد، آنکه میان دیگران خصومت افکند، جنگ آور، جنگجو:
به هر سو که رو کرد کین ساز بود
میانشان یکی آتش انداز بود،
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 85)
لغت نامه دهخدا
سازوار با یکدیگر، (یادداشت مؤلف)، دمساز، سازگار:
نه آن زین، نه این زآن بود بی نیاز
دو انباز دیدیمشان نیک ساز،
فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1747)،
چنین گفت پس با کنیزک به راز
که ای پاک بینادل نیک ساز،
فردوسی،
دو شاه گرانمایه دو نیک ساز
رسیدند پس یک به دیگر فراز،
فردوسی،
رفیقی نیکساز از لشکری به
دلی آسان گذار از کشوری به،
فخرالدین اسعد،
ز مرغان همان آنکه بد نیک ساز
چو باز و چو شاهین گردنفراز
بیاورد و آموختنشان گرفت ...
فردوسی،
، نیک سلاح پوشیده، (ناظم الاطباء)، هرچیزی که خوش ساخته شده و بکار و مفید بود، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عینک سازی
تصویر عینک سازی
آینک سازی عمل و شغل عینک ساز، دکان و مغازه عینک ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک ساز
تصویر نیک ساز
سازگار نیکو سلاح پوشیده، خوش ساخته نیکو ساخته
فرهنگ لغت هوشیار